و اینک مَمَّد و قلک جدیدش!!!!!!


سلام

سلام به همه دوستای قدیمیم

عاغا بالاخره بعد از شیش هفت ماه طلسم شکسته شد و من با قلکم برگشتم!!

انصافا خیلی دلم برا بیان و بچه هاش تنگ شده بود

میدونید اصاً وبلاگ نویسی تو خون منه (دقت کنید تو خون من!)

حالا جدای از وبلاگ نویسی مگه میشه بچه های گل و بامعرفت بیان رو فراموش کرد.. (الکی مثلا!!!)

ولی بازم دم اونایی گرم که وقتی دیدن ما نیستیم، سریع قطع دنبال نکردن؛ دست همشونو از دور میماچم (حالا نه دست همه رو!!)

خلاصه محمد یا همون مَــمَّــد خودتون بــــرگشته

امیدوارم با هم روزای خوبی رو داشته باشیم و هیچ وقت وقفه زمانی طولانی دچار کسی نشه//

راستی قالب قلک هم جدید شده ها؛ خوشحال میشم نظرتونو راجع بهش بدونم.......

  • ۴
  • نظرات [ ۶ ]
    • .. مــَـمــَّـد ..
    • سه شنبه ۲ مرداد ۹۷

    تولدم مبارک:)))


    خدای اطلسی ها با تو باشد
    پناه بی کسی ها با تو باشد
    تمام لحظه های خوب یک عمر
    به جز دلواپسی ها با تو باشد .
    ....تولدم مبارک....

  • ۹
  • نظرات [ ۲۴ ]
    • .. مــَـمــَّـد ..
    • جمعه ۲۹ دی ۹۶

    ای دوست

    به چشم دوستان ناقابلم، باشد ولی ای دوست

    طلا را با ترازوهای بقالی نمی سنجند...

    *****

  • ۸
  • نظرات [ ۵ ]
    • .. مــَـمــَّـد ..
    • جمعه ۲۹ دی ۹۶

    غروب بد!


    عاغا واقعا من موندم این غروب جمعه ها چِشونه!
    والا بخدا دیگه اینا هم درست کار نمیکنن... بابا غروبه دیگه، مگه چه فرقی میکنه با بقیه روزا؟! خو بیا و برو دیگه.. آخه این دل گرفتنا دیگه چیه تو این وضعیت کشور؟!!!
    خسته شدیم بخدا، یه کاری بکنید جداً ^_^


    پ.ن: خوب گفته ها :/
    در گوشه چشم اشک نم نم دارم
    عمری است غروب جمعه ها غم دارم
    تو نیستی و جای نگاهت خالی است
    ای عشق بیا که من تو را کم دارم
    .:زهرا هدایتی:.

  • ۸
  • نظرات [ ۸ ]
    • .. مــَـمــَّـد ..
    • جمعه ۱۵ دی ۹۶

    خــــــــــــدا




    پ.ن: شاید باورتون نشه ولی الآن خیلی خوشحالم.. تا الآن بنظرم امروز بهترین روز زندگیم بوده.... یا علی


  • ۸
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • .. مــَـمــَّـد ..
    • دوشنبه ۴ دی ۹۶

    یلدا

    دوقدم مانده که پاییز به یغما برود

    این همه رنگ قشنگ ازکف دریا برود

    هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد

    دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود


    یغما گلرویی


    پ.ن: یلداتون مباررررک!!
  • ۶
  • نظرات [ ۸ ]
    • .. مــَـمــَّـد ..
    • پنجشنبه ۳۰ آذر ۹۶

    درون دل

    ز کدام رَه رسیدی؟ ز کدام در گذشتی؟

    که ندیده دیده ناگَه، به درون دل فِتادی؟


    هوشنگ ابتهاج


    پ.ن: قابل توجه مخاطب خاص دارا...!!
  • ۱۰
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • .. مــَـمــَّـد ..
    • پنجشنبه ۱۶ آذر ۹۶

    در میان تلخی ها

    در میان تلخی های این روز های سخت و سرد کرمانشاه، بالأخره یه خبر خوب میتونه آدم رو خوشحال کنه...

    نابودی داعش؛ نابودی مسلمان نماهای جنایتکار...





  • ۷
  • نظرات [ ۸ ]
    • .. مــَـمــَّـد ..
    • جمعه ۳ آذر ۹۶

    تسلیت؛ ایران...

    این هفته با این زلزله ای که اومد و پس لرزه هایی که هنوز داره میاد، روزای سخت و غم انگیزی رو گذروندیم.

    واقعا وقتی آدم تصاویر این زلزله زده ها و خونه های مخروبشونو میبینه، مو به تنش سیخ میشه!

    بازم باید خداروشکر کنیم که مثل زلزله بم، نصف شب که مردم خواب بودن نیومد وگرنه باید منتظر اتفاقات بدتری می بودیم.

    اون لحظه ای که زلزله اومد، ما که جزء استان های مرکزی ایران هستیم هم کمی احساس کردیم(مثل اینکه حدود 2 ریشتر بوده) ولی خب خیلی کم بود و خیلی ها اصلا ذره ای لرزش زمین رو حس نکردند.

    ولی در هر صورت فاجعه ای هست که پیش اومده؛ امروز وقتی وارد خونه شدم دیدم، مادرم یکم وسیله که قابل استفاده هستن و ما نیازی به اونا نداریم رو جدا کرده مثل پتو، ظرف و لوازم التحریر و ازین چیزا برای هموطنای عزیز کرمانشاهیمون.

    واقعا باید خودمون رو کمی جای اونا فرض کنیم، اونوقته که خیلی چیزا رو درک میکنیم. پس چقدر خوبه که ماهم اگه چیزی تو خونه داریم که قابل استفاده هست و نیازی به اون نداریم رو حتی اگه یدونه پتو هم باشه، براشون جدا کنیم و به مراکزی که تو سطح شهر برای زلزله زدگان کمک جمع میکنند، تحویل بدیم. مطمئن باشید یه روزی جواب کارِتون رو میگیرید اونم نه به اندازه کار خودتون، بلکه چند برابر اونو دریافت میکنید.

  • ۸
  • نظرات [ ۶ ]
    • .. مــَـمــَّـد ..
    • پنجشنبه ۲۵ آبان ۹۶

    آمدم!!

    بعد از یک هفته سفر زیارتی اربعین با همه سختی ها و شیرینی هاش دوباره برگشتم..
    وای عجب حال خوشی بود
    اول سامرا؛ یه شب تا صبح کنار ضریح زیبای دو امام بزرگوار...
    دوم کاظمین؛ وقتی که فقط مجبوری تقریبا نیم ساعت چهل دقیقه ای زیارتت رو تموم کنی تا به نجف برسی و بعد که به کاروان برمیگردی، یهو بهت بگن یکی از اتوبوسای کاروان خراب شده و تا درست بشه طول میکشه، پس میتیونید بازم برید زیارت، بازم چشماتون میتونه به اون دو تا گنبد طلایی و خوشگل خیره بشه!
    سوم نجف؛ که امسال زیارت آقا برام متفاوت ترین زیارت بین دو سال قبل بود. دقیق نمیدونم چرا ولی شاید بخاطر این بوده که دو بار تو ساعت های مختلف روز میخواستم وارد حرم بشم ولی به دلایلی نمی شد ولی دفه سوم آقا بهم اجازه داد و تونستم وارد بشم، درسته یکم سختی کشیدم ولی شیرین بود... امسال خداروشکر تونستم صحن حضرت فاطمه رو ببینم و دو سه ساعتی از اونجا استفاده کنم...
    و آخر که اصلا هدف اصلی هر زائر ایام اربعینه، کربلا؛ میدونم سخته واقعا فاصله زیادیه از نجف تا کربلا و هر لحظه هم ممکنه درد شدید پا یا یه مریضی سخت سراغت بیاد ولی وقتی آخرش چشمت به گنبد آقا و برادرش میوفته، همه این خستگی ها از تَنِت بیرون میره..
    خلاصه که سفر اربعین امسال ما هم گذشت ولی آیا یه قدم رو به آدم شدن برداشتم با این سفر یا نه، خدا میدونه!!
    اینو هم بگم که دوستان بیانی رو فراموش نکردم و اونایی که التماس دعا گفته بودن بدونند که ویژه دعا شدند...


  • ۹
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • .. مــَـمــَّـد ..
    • شنبه ۲۰ آبان ۹۶
    می نویسم;
    تنها که می شم;
    خسته که می شم;
    شـــــــاد که می شم;
    غـمــگـیــن که می شم;
    عصــبــانـــی که می شم;
    بـی حـوصــــله که می شم;
    می نویسم;
    و در "قلک"ـم ذخیره می کنم...
    موضوعات